loading...
lιlıسایت تفریحی و سرگرمی 8 فام_lιlı8fam
آخرین ارسال های انجمن
دانیال بازدید : 141 یکشنبه 18 مرداد 1394 نظرات (0)

 طنزهای خنده دار وباحال اعتراف میکنم سری جدید

اعتراف میکنم…یه داداش دارم ازم ۳سال کوچیکتره،

بچه که بودیم تو کتک کاری همیشه کم میاوردم….

ولی داداشم یه نقطه ضعف داش!!…

از پریز برق میترسید…!!!!!!

منم برا انتقام،ساعت پخش برنامه کودک میرفتم

تلویزیون رو از پریز میکشیدم!!!!!طفلی میترسید دوباره بزنه

به برق!!!!!

مجددا کتک کاری میکردیم و باز من بیشتر میخوردم!!!ولی ارزششو داش!!!!!!

دقیقا حس اون شکستای فوتبالی که “چیزی از ارزشای

ما کم نمیشه”بهم دست میداد!!!!…..

دستام بالا،اعتراف میکنم روزی که یکی

از اقواممون کامپیوتر خونمون رو برامون آورد و کار گذاشت،وقتی

رفت روشنش کردمو شروع کردم به کار کردن باهاش،

چند دقیقه نگذشته بود که دیدم شصتا پنجره باز کردمو و

نمیدونستم چه کار کنم

،فکر میکردم خراب شده!!

تازه چون نمیدونستم چه طور خاموش میشه از تو برق کشیدمش!!!

همون موقع بود که فهمیدم تو رشته ی نرم افزار استعداد عجیبی دارم…!…

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم…….
من از حدسای جالب گوگل نمیترسم…… :)
من از روزی میترسم که یه حرف رو که بنویسی چیزایی که
خودت قبلا سرچ کردی رو بنویسه…اصن کابووسمه :|
شما هم مثه منین؟؟؟؟؟!!!! :))))

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم …..
.
.
.

دیروز پدرم کولر رو خاموش کرد من رفتم تو آشپزخونه در یخچال رو باز کردم…..
جلوی یخچال خوابیدم :)))))))
بعععععله از قدیم گفتن هنر نزد ایرانیان است و بس……
قبول داری؟!!

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم که یکی از دوستام اعتراف کرد زمان دانشجویی تو تمام ۲ سالی که همخانه بودیم با مسواک من کفشاشو تمیز می کرده…
خدایا بسه دیگه بریم .

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم
با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم !

::*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود
همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر ورزنده پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر ورزنده منو پاره کنید!!!

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم پسر خالم که الان خودش یه گودزیلا داره، کوچیک که بوده هرموقع بهش میگفتن می خوای چی کاره بشی میگفته تنبک زن زورخونه!!!
خوشم میاد از اول متفاوت بود!

.

.*******اعتراف میکنم*******

.

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم
یه همچین بچه ی زرنگی بودم من:)))

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم یه بار سر کلاس خواب بودم استاد اومد بالا سرم بیدارم کرد گفت خواب بودی. منم هول شدم گفتم نه استاد دراز کشیده بودم. هیچی دیگه بچه ها داشتن دسته صندلی رو گاز میزدن.

.

.*******اعتراف میکنم*******

.

اعتراف میکنم
من وقتی دبستان بودم
وقتی نمیخواستم برم صف
پای راستمو میگرفتم و میرفتم پیش مدیر میگفتم آخ آخ پام درد میکنه
بعدش مدیر میذاشت تو کلاس بمونم:))

.

.*******اعتراف میکنم*******

.

اعتراف می کنم یکی از معضلات بچگی این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم!کلی تلاش می کردم مثل اونا باشم موقع گریه کردن مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم که بازم جواب نمی داد

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه…

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم که: به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه . . .

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

*******اعتراف میکنم*******

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

*******اعتراف میکنم*******

* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز ۹۸ دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!
* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم…

*******اعتراف میکنم*******
* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم … وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!

*******اعتراف میکنم*******
* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!

*******اعتراف میکنم*******
* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم…

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1588
  • کل نظرات : 265
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 1350
  • آی پی امروز : 68
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 73
  • باردید دیروز : 125
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 367
  • بازدید ماه : 367
  • بازدید سال : 32,466
  • بازدید کلی : 3,167,326
  • کدهای اختصاصی
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • پشتیبانی

    نت فيکس نت فيکس نت فيکس نت فيکس