زمان جاری : پنجشنبه 07 تیر 1403 - 9:22 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 59
نویسنده پیام
alma
آنلاین

ارسال‌ها : 77
عضویت: 17 /1 /1393
تشکرها : 43
تشکر شده : 33
زود قضاوت نکنیم .......
سرگذشت مردان الهی(اصغر بی نماز)

سالهای سال پیش در شهری از شهر های کشورمان ایران فردی بود به اسم اصغر بی نماز.کسی حتی خانواده اش نماز خواندن او را ندیده بودند.تمام مردم شهر از چنین کسی که واجبات الهی را ترک کرده خوششان نمی آمد و لاجرم لقب او در شهر شده بود اصغر بی نماز!هر کسی او را میدید از چند کیلومتری او هم رد نمی شد.از او هیچ بدی ندیده بودند لیکن هیچ کس نمیخواست دم خور اصغر بی نماز باشد....
روزی از روز ها یکی از مردمان این شهر به شهر مشهد برای زیارت بارگاه اقا امام هشتم امام رضا(ع) مسافرت کرد.تا به مشهد رسید در شلوغی و ازدحام آن شهر غرق شد .عصر هنگام وقتی به محل استراحتش بر میگشت دید که ای داد بی داد هر چه پول داشته از او دزدیده اند.چه بکند در آن شهر ؟به که پناه ببرد؟ شب موقع خواب دعا کرد که یا ضامن آهو من غریبی بی کس در این شهر هستم.خودت به داد من بینوا برس.خوابیدو در خواب دید که آقا به این فرد اشاره میکند که هنگام نماز صبح از فلان صحن حرم وارد شو و از اولین نفری که میبینی مشکلت را بگو و کمک بخواه...


صبح زود مرد به همان صحن رفت.اولین نفری را که دید اصغر بی نماز بود!در دل گفت عجب ببین چه کسی روزی ما شده.من به این مشکلم را بگویم؟ نمازش را خواند و برگشت.دوباره شب دعا کرد که مشکلش حل شود.خوابید و دوباره دید همان آقای نورانی اشاره میکند که به صحن برو و از اولین نفر کمک بخواه.مرد باز هم به صحن میرود و باز هم اولین نفر اصغر بی نماز را میبیند!باز هم اعتنایی نکرده و بر میگردد.برای بار سوم همان آقای نورانی به آن صحن و به اولین نفر اشاره میکند.روز سوم باز هم اصغر بی نماز را میبیند.این بار با اکراه به سراغ همشهری اش رفته و با او سلام علیک میکند.اصغر میگوید مرد حسابی من سه روز است اینجا صبح ها به انتظار تو مینشینم کجایی پس!مرد در راه مانده با تعجب همه چیز را برای اصغر تعریف میکند.اصغر به او پولی میدهد و به مرد میگوید که هنگام برگشت به شهر در فلان مسیر منتظر باش باهم به شهرمان بر گردیم.روز برگشت فرا میرسد.مرد به انتظار اصغر بی نماز مینشیند.اصغر میرسد.مرد به او میگوید بجنب الان است که کاروان حرکت کند.اصغر میگوید تامل کن.مینشیند و به مرد اشاره میکند که بر دوش او نشیند.مرد میگوید این چه کاریست اصغر.اصغر میگوید بنشین تا من تو را به شهرمان برگردانم.مرد با تمسخر و تعجب بر دوش اصغر مینشیند و زمین در زیر پایش غرش میکند.در یک چشم به هم زدنی به شهرشان میرسند.آری آنها طی طریق کرده بودند.مرد وحشت زده و متعجب از اصغر میپرسد شما ,شمایی که نماز خوان نیستید چطور چنین کرامتی دارید؟اصغر لبخند میزند و میگوید من برای شما نماز نمیخوانم که شما نماز خواندنم را ببینید .من برای خدایم نماز میخوانم.هر وقت موعد نماز طی طریق کرده به بارگاه امام رضا (ع) میرسم نماز خوانده و دوباره به شهر مان باز میگردم.
آری دوستانم.چنین افراد خاص و خالصی هستند که مقرب دردگاه خداوند منان هستند.کدامیک از ما تا حال نمازی خالص و با تقرب خوانده ایم.بیشتر ما نغوذ بالله نماز هم نمیخوانیم.وای بر ما اگر توبه نکنیم .خدا توابین را دوست دارد و گناهانش را می آمرزد.
و طبق گفته ها باید اشاره کنم که ایشون از یارای امام زمان بودند که نمازشون رو با امام زمان میخوندن واسه همین کسی نمیدیده ش



جالبیش اینجای که چندوقت پیش یکی به من میگفت : فلانی نماز نمیخونه به نظرم جز آدمای کافر حساب میشه دیگه نه ؟؟؟ به نظرت رفت و آمد باهاش مشکل نداره ؟؟؟؟


امضا کاربر
وقتی میبینی میام دنبالت التماست میکنم برگردی
فکرنکن همیشه اینطوریم یه زمانی میرسه واسه همیشه ازتمام وجودم
مثل یک تیکه اشغال میندازمت بیرون
چهارشنبه 21 خرداد 1393 - 20:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از alma به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: administrator & maede-raeesi &

پاسخ ها

maede-raeesi
آفلاین



ارسال‌ها : 43
عضویت: 4 /5 /1393
تشکرها : 9
تشکر شده : 12
پاسخ : 2 RE زود قضاوت نکنیم .......
عالييييي بودددد!!!
سه شنبه 11 شهریور 1393 - 11:35
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :